صفحه اصلي درباره ما تماس با ما
در

      جدول برنامه هاي ماه مبارک رمضان 1402

  منتخب محصولات فرهنگي

بیشتر...



                            حدیث



    درک از امام مهدي
از امام صادق (ع) منقول است كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند :
خوشا به حال كسى كه قائم اهل بيت مرا درك كند و به او اقتدا كند قبل از قيامش تابع ائمه هدايت باشد و از دشمنانشان بيزارى بجويد ايشان رفيقان من هستند و گراميترين افراد امت نزد من مى باشند . كمال الدين ـ شيخ صدوق ص 287
أچأڈأ­أ‹ أ‡أ’123 : امام صادق

 


        پايگاه هاي پيشنهادي

آيت الله دري نجف آبادي
نايب رييس هئيت امناء
 

حجت الاسلام و المسلمين
نوري شاهرودي
عضو هئيت امناء مهديه


مقالات

مهدويت

توقيعات

ظهور

غيبت

انتظار

زندگينامه

امام و بانوان

کتب

شعر

پرسش و پاسخ

ادعيه و زيارات

شفايافتگان

نامه اي به امام عج

مشاهدات

ديگر موضوعات

اخبار مهديه

         0پايگاه هاي ديگر


سایت مسجد مقدس جمکران

سايت فرهنگي تبيان

سايت سراج انديشه

سایت دکتر علی غضنفری

سايت فرهنگي شهيد آويني  


 

 


تاريخ خبر: شنبه28/8/1384

تاريخ پس از ظهور

شهيد سيدمحمد صدر
شايد جالب باشد كه پژوهنده‏اى بخواهد با پرداختن به مسائل فرا طبيعى تاريخ آينده بشريت را در سطورى چند بنگارد.امّا در نظر بسيارى از مردم، اين تاريخ، چيزى فراتر از نقل مجموعه‏اى از پيش‏بينيهاى بى‏پايه و اساس نيست. و چه چيزى بدتر از اين كه پيش‏بينيهاى آن شخص، دروغ از آب درآيد و سستى انديشه‏هايش بر ملا گردد.
در اين صورت شايد بهتر باشد كه آن پژوهنده از چنين تاريخ‏نگارى‏اى صرف نظر نمايد و زنجيره حوادث روزگار را به دست سرنوشت بسپارد و گمان مبرد كه مى‏تواند از وقايع آينده پرده بردارد و يا به عالم غيب نظر افكند.
از سويى ديگر اين امكان نيز وجود دارد كه يأس و نااميدى از فراچنگ آمدن وقايع آينده را از فكر و ذهن زدود و در راه شناخت آن، با جديّت قدم برداشت. اين در حالى است كه مى‏دانيم اين تلاش اگر چه در حقيقت روايت‏گر وقايعى است كه تا به ‏حال اتفاق نيفتاده و تنها »آينده« است كه مى‏تواند آن را آشكار سازد و عيان نمايد ولى هرگز مدعى شناخت عالم غيب نمى‏باشد؛ هم‏چنان‏كه پيش‏بينى صرفى كه پايه و اساسى هم ندارد، نيست.
براى توضيح بيشتر اين ديدگاه، آن را از جهات متعدد بررسى مى‏كنيم:
الف) اهميت موضوع؛
ب) روش استدلال؛
ج) مشكلات موجود در اين مبحث؛
د) راههاى خارج شدن از اين مشكلات؛
ه’) ترتيب بخشها و فصلهاى اين كتاب.

الف) اهميت موضوع
اين موضوع (تاريخ آينده جهان)، اهميت خود را وامدار اهميت بحث درباره امام مهدى(ع) است؛ زيرا اين تاريخ (تاريخ آينده جهان) يكى از شاخه‏هاى مباحث مهدويت است.
اساس شكل‏گيرى انديشه مهدويت در نزد معتقدان به آن، چنين است كه امام مهدى(ع) يگانه مصلح عالم در روزگاران آينده است و هموست كه بساط ظلم را برمى‏چيند و طومار تاريكى را در هم مى‏پيچد و نور و سرور را به اهل زمين ارزانى مى‏دارد. در نتيجه سزاوار است كه هر فردى براى شناخت رفتارها و اقدامات اين مصلح بزرگ در »روز موعود« و نيز روش‏ها و سياستهايش در تدبير و رهبرى قيام جهانى، مشتاقانه قدم بردارد.
اينجا دهها پرسش در برابر ما و هر كسى كه با زندگى پيچيده و مدرن عصر جديد مواجه است، قد علم مى‏كند.
آيا امام مهدى(ع) همين تشكيلات و سازماندهى را با همه قلمروهاى متفاوتش خواهد پذيرفت يا آنكه او براى جهان، چهره‏اى ديگر را ترسيم خواهد نمود و از نو عالمى ديگر خواهد ساخت؟
هرگاه اين بررسيها بتواند، برخى از گره‏هاى بحث را بگشايد و به تعدادى از اين پرسشها، پاسخ دهد، ما به خواسته خويش رسيده‏ايم.
در اين صورت، سخن از »تاريخ پس از ظهور«، يعنى: 1- آگاه شدن از روز اصلاح جهان به دست امام منتظر(ع) و اين نيز يعنى پرداختن به نتايج نهايى كه انديشه مهدويت، عهده‏دار تحقق بخشيدن به آنهاست؛ 2- شرح و توصيف زندگى انسان نمونه و آرمانى در آينده نيكى كه در انتظار اوست.
ايمان و باور ويژه به نظريه مهدويت - هم‏چون اعتقاد شيعه به غيبت طولانى براى مهدى موعود(ع) - پيش شرط مطالعه و پژوهش در اين تاريخ نيست؛ زيرا مى‏توان تصور كرد كه امام(ع) به وظايف خود پس از ظهور عمل كنند، چه پيش از آن غايب بوده باشند و چه نباشند.1 از اين‏روست كه ثمرات اين بحث، شامل همه مسلمانانى مى‏شود كه به انديشه مهدويت - به شكل عام - ايمان دارند؛ بلكه حتى نسبت به غير مسلمانانى كه منتظر منجى جهانى‏اند، تأثير قابل ملاحظه‏اى دارد.
از زاويه‏اى ديگر، اهميت اين بحث در آن‏جا آشكار مى‏شود كه ما تلاش كنيم هر آنچه را كه در مورد حوادث و اتفاقات روز ظهور و پس از آن گفته شده يا مى‏شود از افسانه‏ها و خرافات پاكسازى شود، هم‏چنين كوشش نماييم كه تنها به مطالبى كه با دليل به اثبات رسيده، اكتفا و سخنان بى‏پايه و اساس را ردّ كنيم.
همچنين ثمره اين بحث در موضوع ارتباط محكم بين روز موعود و اهداف بزرگى كه عالم و آدم براى آنها آفريد شده است آشكار مى‏گردد؛ همان اهدافى كه كاروان انبيا، اوليا، شهدا و همه مصلحان در طول تاريخ، موظف به حركت در آن مسير هستند.
پس از اين، روشن خواهد شد كه روز ظهور، يك امر تصادفى و غير منتظره و يا يك تقدير كور و بدون برنامه قبلى نيست بلكه نتيجه طبيعى اراده پروردگار در برنامه كلى خويش است كه در مقدمه چينى آن، انبيا مشاركت كرده و به خاطر آن، اديان الهى را تبليغ نموده و در راهش فداكارى و جانفشانى كرده‏اند.
ثمره ديگر اين بحث آن است كه شخص مى‏تواند پس از آگاهى از اين تاريخ، در مورد ويژگيهاى امام مهدى(ع) و اقداماتش در هنگام ظهور به اندازه كافى بينديشد و دريابد كه آيا آن كسى كه ادعاى مهدويت دارد، همان مهدى موعود و رهبر قيام جهانى است و يا مردى دروغگو و باطل انديش است.
چون ممكن است كسى در طول زندگى يا در مطالعات تاريخى‏اش، با ادعّاهاى متعدد مهدويت روبرو شود؛ دراين صورت اگر اين شخص از كسانى باشد كه انديشه مهدويت را به طور كلى و اجمالى قبول دارد و نه دقيق و جزء به جزء، در ابتداى امر درمى‏ماند كه آن ادّعا را راست بداند و يا دروغ بپندارد در نتيجه نخواهد دانست كه آيا او همان مهدى منتظر است يا خير.
اگر چه انديشه اسلامى از طريق برهان كلامى، مى‏تواند اين مشكل را حلّ كند ولى ما مى‏توانيم با چشم‏پوشى از اين شيوه، اين مشكل را از راه استدلال تاريخى حلّ كنيم. اين امر با تلاش براى تطبيق ويژگيهايى كه از نظر تاريخى براى امام(ع) ثابت شده بر هر شخصى كه ادعاى مهدويت دارد، امكان‏پذير است. در نتيجه اگر آن ويژگيها بر آن فرد تطبيق كرد، او همان مهدى موعود است.
حقيقتاً جاى تأسف است كه كسى مهدى موعود واقعى باشد امّا افراد نتوانند او رابشناسند يا آن‏كه كسى به دروغ ادّعاى آن را بكند امّا ديگران نتوانند دروغگو بودنش رادريابند، و به دليل پيروى از او به بيراهه كشيده شوند.
در نتيجه بايد هر فردى، معيار و محكى عقيدتى و ملاك و ميزانى تاريخى داشته باشد كه بتواند به وسيله آن حق را از باطل تشخيص دهد. اسلام هر دو معيار عقيدتى و تاريخى را در اختيار ما قرار داده است امّا آنچه كه محلّ بحث ماست، همان معيار و ميزان تاريخى است.
اينها برخى از ثمرات اين بحث است كه به‏دليل اهميت بالاى آن، شايستگى دارد كه به‏عنوان شاخه‏اى از معارف اسلامى و رشته‏اى از رشته‏هاى علوم انسانى مطرح گردد.

ب) روش استدلال
روش استدلال در اين مباحث، تابعى است از نتايجى كه مى‏خواهيم به آنها برسيم. ما بايد آن نتايج و نيز محل احتياج به آنها را بشناسيم تا آن‏كه استدلالهايى مناسب با آن نتايج را سامان دهيم.
ذيلاً تقسيمات سه گانه‏اى را براى آن نتايج مى‏آوريم:
1. تقسيم از نظر جهت‏گيرى انديشه مهدويت؛ يعنى مشخص كردن مصلح منتظر در نظر فرد. اين جهت‏گيريها داراى سه عرصه اصلى است:
1-1. آن مصلح منتظرى كه غيرمسلمانان (مسيحيان، يهوديان، هندوان و...) با وجود اختلافشان در مورد شخص او و ويژگيهايش، بدان معتقدند.
2-1. آن مصلح منتظرى كه همه مسلمانان باورش دارند. او مردى است كه لقبش، مهدى است؛ در زمان خويش به دنيا خواهد آمد و زمين را از قسط و عدل مى‏آكند پس از آنكه از ستم و بيداد پر شده باشد.
3-1. آن مصلح منتظرى كه اماميه چشم به راه اويند؛ او امام محمدبن الحسن بن على(ع) است كه ظهور خواهد كرد و زمين را از قسط و عدل لبريز مى‏نمايد پس از آنكه از ستم و جور آكنده شده باشد.
اين عرصه‏هاى سه گانه در جوهر خويش، يكى هستند و اشاره به مفهوم واحدى دارند كه در برنامه كلى الهى مندرج است؛ اديان گذشته به آن بشارت داده‏اند و اسلام آن را تأييد كرده است.
البته اختلاف آنها ناشى از شرايط خاصى است كه نوعى ارتباط با تربيت فكرى بشر دارد.
در هرحال، سزاست كه در استدلال بر وقايع آينده از اصول مشترك و مسلّم در بين عرصه‏هاى سه گانه بهره ببريم تا آنكه سخن ما براى آنها تا حد امكان، صحيح و قابل قبول باشد.
البته تا حد زيادى، شناخت اصول مشتركى كه بيانگر مفهوم كلى مهدويت باشد، مشكل مى‏باشد و اين به دليل عدم توافق بر امور مشتركى است كه بتوان بحث را از آنجا آغاز كرد.
با اين حساب، بحث از جزئيات حوادث روز موعود و اقداماتى كه پيشواى منتظر به آن دست خواهد زد، نشدنى است و در نهايت آنچه به طور اجمال مى‏توان شناخت و برآن توافق كرد، همان پياده كردن عدالت برزمين است.
آرى، اگر فقط به ديدگاه يهود و نصارى و اسلام در مورد مصلح منتظر بسنده كنيم، مى‏توان از برخى اصول مشترك و مورد توافق آغاز كرد و به بعضى جزئيات وقايع روز موعود نيز رسيد؛ مانند آنكه: در احاديث اسلامى آمده است كه در آن روز، مسيح(ع) فرود مى‏آيد.
اما از رهگذر عرصه‏هاى دوم و سوم مى‏توان به جزئيات حوادث روز موعود، استدلال نمود و به اصول مشترك بسيارى دست يافت. در اين استدلالها، منبع مورد توافق عبارت است از: آيات قرآن كريم كه وعده روزى را داده‏اند كه اسلام عدالت محور، پياده خواهد شد و نيز رواياتى كه مورد پذيرش اماميه و غيراماميه است. (البته درباره آن رواياتى كه مختص هر فرقه است، پس از اين سخن خواهيم گفت).
خوب است يادآورى كنيم كه اخبار اماميه، بسيار بيشتر از روايات غير اماميه، به نقل حوادث تاريخى پس از ظهور پرداخته است. به ويژه آنجا كه از امام مهدى(ع) و ياران و اقدامات آن حضرت ياد مى‏كنند. گرچه در اخبار غيراماميه هم در مورد مسيح(ع)، دجال و علائم قيامت فراوان سخن رفته است.
2. تقسيم از لحاظ مقدار حوادثى كه به دنبال دستيابى به آن و اثبات تاريخى‏اش هستيم. اگر ما در پى اطلاع يافتن از كليات و نيز جزئيات تاريخ پس از ظهور و ذكر وقايع آن و سخنان افراد آن دوره باشيم، بايد گفت اين خواسته‏اى است غيرممكن كه فراراهش بن‏بست قرار دارد؛ زيرا در رواياتى كه در مورد تاريخ پس از ظهور نقل شده، رخنه و گسستهاى وسيعى وجود دارد.
البته پرداختن به آن جزئيات، نه اهميتى و نه مصلحتى براى اين زمان (كه زمان پيش از ظهور است) دارد و تنها آينده است كه ظرف تحقق آن مى‏باشد و خداوند بر ايجاد آن تواناست.
در نتيجه تحقق هر كدام از ثمرات بحث از تاريخ پس از ظهور، منوط به امثال اين جزئيات نيست بلكه صرفاً در مورد آنها، شناخت انديشه‏هاى عمومى و وقايع مهم در آن دوره كه در روايات آمده، به صورتى كه امكان اثبات تاريخى‏اش باشد، كفايت مى‏كند.
از اين رو نمى‏توان از پژوهشگر تاريخ پس از ظهور، انتظار داشته باشيم، بيش از اين وارد جزئيات شود؛ زيرا او به مقتضاى نوع كار و منابعى كه در دسترس دارد، تنها مى‏تواند به انديشه‏هاى عمومى و وقايع مهم بپردازد.
ج) تقسيم از جهت آنچه كه ما از لحاظ اثبات تاريخى به دنبال آن هستيم. گاهى ما در پى حصول اطمينان از وجود حادثه مشخصى هستيم و گاهى نيز به روايات معمولى براى اثبات وجود آن حادثه معين بسنده مى‏كنيم.
بدين جهت، براى ما دو موضع وجود دارد:
موضع اول: هنگامى است كه بخواهيم از وجود حادثه معينى كه زمان وقوع آن پس از ظهور است، اطمينان حاصل كنيم. در اين صورت مى‏توانيم به منابع زير اعتماد نماييم:
1. قرآن كريم كه ظاهر برخى آيات آن به روشنى بر ويژگيهاى عدالت اسلامى و خيراتى كه در صورت پياده شدن احكام اسلامى به بشريت مى‏رسد، دلالت مى‏كند.
2. روايات متعددى كه همه يك حادثه معيّن را نقل مى‏كنند به طورى كه يكى بر ديگرى قرينه مى‏باشد و آن را تصديق مى‏كند به طورى كه در مجموع، موجب اثبات تاريخى در هر زمينه معمولى از زمينه‏هاى تاريخ مى‏باشد.
3. اخبارى كه شيعه و سنّى روايت كرده‏اند به شرط آنكه بر نقل يك حادثه معيّن توافق داشته باشند. هرچند تعداد اين روايات كم باشد؛ چون همين تعداد كم هم در اثبات آن حادثه معيّن، كافى است.
شرايط روايت و راويان در هر مذهبى، ويژه همان مذهب است، و همين امر باعث اختلاف در نقل روايت مى‏شود؛ در نتيجه هنگامى كه آنها برنقل مضمون يك روايت واحد، توافق نمايند، تا حدّ بسيار زيادى از خطا واشتباه دور خواهيم ماند.
4. خبرى كه قواعد و اصول اسلامى آن را تأييد مى‏كند و در نتيجه براى اثبات تاريخى كافى مى‏باشد. مانند اخبارى كه مى‏گويد امام مهدى(ع) اسلام رإ؛7 2همان‏طور كه پيامبر(ص) آورده، پياده خواهد نمود. در نتيجه، اين روايت و امثال آن، مطابق نظر اسلامى است كه آموزه‏هايش تا نهايت دنيا، برقرار و مستمّر مى‏باشد.
5. اصول كلّى اسلامى كه بر اساس آنها در علومى هم‏چون: كلام، فقه و ... استدلال مى‏شود.
حال اگر اين قواعد در محل خودش اثبات شود، براساس آن مى‏توان به نتايجى رسيد. مانند: »قاعده‏اى كه صدور حكم قضايى را تنها پس از استماع سخن شهود وارائه ادله - در صورت موجود بودن آنها - جايز مى‏داند« كه بر اين اساس، رواياتى كه مى‏گويد: امام مهدى(ع) بدون استماع سخن شهود و ارائه ادلّه، قضاوت مى‏كند، ردّ مى‏شود. هم‏چنان‏كه توضيح اين مطلب پس از اين خواهد آمد.
در نتيجه هرگاه منابع فوق، به‏همراه نتايجش گرد هم آيند، طرح كلى ما درباره تاريخ پس از ظهور كامل مى‏گردد؛ زيرا بدين وسيله خواهيم توانست هر آنچه را كه در دوره ظهور، مهم و قابل توجه است اثبات كنيم.
نهايتاً بخشى از جزئيات حوادث روز موعود باقى مى‏ماند كه در موضع دوم اثبات مى‏شود؛ زيرا منابع پيش گفته در موضع اول، قادر به اثبات آنها نيستند.
موضع دوم: هنگامى است كه بخواهيم براى اثبات يك مسأله تاريخى به طور معمول به خبر واحد بسنده كنيم. اين همان راهى است كه براى فهم شمارى از جزئيات به آن نيازمنديم؛2 گرچه ارزش اين اثبات؛ بيشتر از ارزش خبر واحد نخواهد شد.
براين مبنا خواهيم توانست، برخى منابع را بپذيريم و برخى ديگر را ردّ كنيم.
امّا منابعى كه آنها را مى‏پذيريم:
1. خبر واحدى كه قرينه‏هاى اندكى آن را تأييد مى‏كند؛ قراين حاليه، يا وجود دو روايت با يك مضمون، يا وجود دو سند براى يك روايت كه يكى از آن دو قرينه‏اى است بر درستى ديگرى.
2. خبر واحدى كه به عنوان اثبات كننده حكمى شرعى، معمولاً در فقه پذيرفته مى‏شود و آن خبرى است كه از طريق عده‏اى از راويان مورد وثوق، به نخستين راوى مى‏رسد. در نتيجه مى‏توان آن را به لحاظ موضع دوم، اثباتى كافى به حساب آورد، حتى اگر قرينه‏اى هم بر راست بودن آن وجود نداشته باشد.
و اما منابعى كه آنها را نمى‏پذيريم:
1. خبرى كه اصول كلى اسلامى، آن را ردّ مى‏كند، خواه خبر واحد باشد و خواه خبر غير واحد؛ خواه برگرفته از قرآن كريم باشد، خواه برآمده از سنّت و خواه از غير آن دو.
2. خبرى كه برايش معارضى يافت شود و اين هنگامى است كه ما دو خبر داشته باشيم كه يك واقعه را به دو صورت متفاوت و يا متضاد نقل كرده باشند.
در اين گونه موارد اگر يكى از دو خبر معارض، بر ديگرى رجحان داشته باشد (مانند آنكه مستفيض باشد يا با اصول كلى اسلام يا شواهد ديگر موافق باشد) آن را مى‏پذيريم و ديگرى را رها مى‏كنيم و اگر در هيچ‏يك از دو خبر معارض، رجحانى نباشد، هر دو خبر از ارزش اثبات‏گرى تاريخى ساقط مى‏شوند.3
3. منبعى كه نه تأييد مى‏شود و نه ردّ؛ مانند خبرى كه راويانش مورد وثوق نيستند و محتواى آن نيز ارتباطى مستقيم با اصول كلى اسلام ندارد تا بر درستى يا نادرستى آن گواهى داد. در نتيجه، چنين منبعى صلاحيت اثبات تاريخى راندارد.
با رد اين منابع سه گانه، مى‏توان ملاحظه نمود كه روايات بيان كننده وقايع روز موعود، از هرگونه دست‏برد، توهم و يا افسانه پردازى كه ممكن است به آنها راه بيابد، پالايش شده است. بدين ترتيب، منابع مورد اتكاى ما در كمال وضوح و روشنى خواهد بود و مى‏توان از آنها براى عرضه تفكر مهدويت در جهان استفاده كرد.

ج) مشكلات موجود در اين مبحث
اين مشكلات از جمله اقتضائات مبحث تاريخ پس از ظهور است. البته در اين‏جا بايد آن مشكلاتى را كه به طور كلى به تاريخ غيبت برمى‏گردد4 و نيز آن مشكلاتى كه به طور خاص به روايات وارد شده درباره امام مهدى(ع) برمى‏گردد،5 استثنا كنيم؛ زيرا در جاى خود به آنها پرداخته‏ايم.
در اينجا فقط به طرح مشكلاتى كه مختص به تاريخ پس از ظهور است، بسنده مى‏كنيم. در مقام مقايسه مى‏توان گفت كه اين مشكلات، گاه در عنوان با آن مشكلات ديگر، يكى است ولى از لحاظ ساختار و ارزش متفاوت مى‏باشد.
اين مشكلات را مى‏توان چنين فهرست نمود:
مشكل اول: نمادين و رمزى بودن روايات نقل شده درباره حوادث آينده در بسيارى از موارد به ويژه در رواياتى كه به شخص امام مربوط مى‏شود؛ مانند اين روايت: »هنگامى كه [امام مهدى(ع)] پرچمش را حركت مى‏دهد، شرق و غرب عالم براى او روشن مى‏شود« يا اين روايت كه: »[امام مهدى(ع)] دستش را بر سر مردم مى‏نهد و عقول آنها را كامل مى‏نمايد« و يا اين حديث كه »پرچمش از پنبه و كتان نيست بلكه برگى از برگهاى [درختان] بهشتى است« و تعابيرى از اين قبيل.
مراد اين روايات، حقايق نابى است كه الفاظ آن در معانى متعارف خود، به‏كار نرفته است.6
مشكل دوم: كلّى گويى عمدى در روايات و سكوت درباره برخى از سخنان و كارهايى كه پس از ظهور اتفاق خواهد افتاد به طورى كه معلوم است گوينده معصوم(ع) عمداً برخى حقايق درباره محتواى سخنان امام مهدى(ع) را در ابتداى ظهورش در مسجدالحرام نياورده است و يا خاموشى روايات درباره مضمون سخنان آن حضرت به هنگام ورود به عراق در مسجد كوفه؛ و هم‏چنين سكوت آنها در مورد بسيارى از مواعظ آن امام و نيز روشهاى آزمايش يارانش. بلكه تنها فرموده‏اند: »من درباره آنچه او [امام مهدى(ع)] به مردم مى‏گويد، داناترم.«
اما اين كه امام مهدى(ع) به مردم چه مى‏گويند راهى به دانستنش نيست. مانند اين روايت است، رواياتى كه درباره ياران امام مهدى(ع) وارد شده است. معصوم(ع) مى‏فرمايد: »...و من نام آنها و پدرانشان را مى‏دانم...«.
اما حتى نام يك نفرشان را هم نمى‏برد.
مشكل سوم: وجود رخنه و فضاهاى خالى در روايات و عدم رعايت زنجيره حوادث.
اين اشكال اگر چه ويژه تاريخ پس از ظهور نيست ولى در اين تاريخ، نمود و حضور بيشترى دارد. در نتيجه، رعايت زنجيره زمانى شمارى از حوادث، تقريباً ناممكن است. همچنان كه بسيارى از اقدامات مهمى كه پس از ظهور انجام خواهد گرفت، به طوركلى مسكوت مانده است. قابل ملاحظه اينكه به هر مقدار كه از آغاز ظهور دور مى‏شويم، وقايع نقل شده در اخبار، كم‏تر مى‏شود و رخنه و گسست بين روايات افزون مى‏گردد؛ علاوه بر آنكه بيان رمزى و كلّى گويى نيز زياد مى‏شود.
در نتيجه مشكلاتى كه بيان شد، ملاحظه مى‏كنيم حوادثى كه كمى قبل و بعد از ظهور رخ مى‏دهد، در حجم فراوانى از روايات به ما رسيده است؛ اما در دوره زمانى پس از آن، غير از حوادث پراكنده و سخنان متفرقى كه ترتيب هم ندارند، حديثى نقل نشده است.
هر چه از زمان ظهور دورتر مى‏شويم و مثلاً به واقعه رحلت يا شهادت امام(ع) و يا به جانشين پس از ايشان مى‏رسيم، روايات بسيار بسيار كم‏تر مى‏شوند.
پيامبر و ائمه(ع) به چند سبب اين مشكلات سه‏گانه را به طور عمد در سخنان خود درباره امام مهدى(ع) باقى گذارده‏اند. مهم‏ترين آنها عبارت است از:
وجود گسست و فاصله فكرى و فرهنگى بسيار عميق، بين دوره صدور اين روايات و دوره زمانى كه اين روايات درباره آن سخن گفته‏اند.
اين بدان جهت است كه رشد و تعميق انديشه اسلامى در خلال قرنهاى طولانى كه بين اين دو دوره قرار دارد و هم‏چنين رشد و تكامل بيشتر آن به‏دست امام مهدى(ع)، چيزى است كه فهم و درك مسائل زمان ظهور رابرا ى مردمى كه در عصر پيامبر و ائمه(ع) مى‏زيسته‏اند ناممكن مى‏ساخته است.
و از اين‏رو طبق قاعده‏اى كه مى‏گويد: »با مردم به اندازه عقلشان سخن‏گو« مصلحت آن بوده كه معصومين(ع) به‏طور كلى از اين مسائل با صراحت سخن نگويند.
مشكل چهارم: اين مشكل آنجا پيش مى‏آيد كه بخواهيم براساس مذهب خود، روايات را در مسير خاصّى كه مى‏خواهيم پيش ببريم.
سخن درباره اين مشكل - به حسب اينكه روايات نقل شده گاه از منابع اهل سنّت است و گاه از منابع اماميه - به دو بخش تقسيم مى‏شود:
بخش اول: روايات موجود در منابع اهل سنّت؛ مانند: صحاح ستّه و غير آن. اين روايات نيز كه دربردارنده پيش‏بينى حوادث آينده است به چهار دسته، تقسيم مى‏شود:
1. آن دسته از روايات كه قلمرو وسيعى دارند و جهت‏گيريهاى مهم فكرى را نشان مى‏دهند؛ همچون بيان فتنه و جنگهايى كه در طول اين تاريخ واقع مى‏شود و موضعى كه هر مسلمانى بايد در برابر آنها داشته باشد؛ سخن درباره دجّال و ويژگيها و كارهايش و نيز سخن درباره عيسى بن مريم (ع) و فرود آمدن او از آسمان و جنگهايش با دجّال و نيز با يأجوج و مأجوج پس از گشودن سدّى كه در پشت آن زندانى شده بودند و هم‏چنين مضامينى از اين دست كه حجم فراوانى از روايات در مورد حوادث آينده را دربرمى‏گيرد. البته بخشى از اين روايات به تاريخ غيبت كبرى برمى‏گردد و ارتباطى با روز موعود ندارد ولى آن مواردى كه به تاريخ پس از ظهور برمى‏گردد مانند: فرود آمدن مسيح و...، بزودى درباره‏اش بحث خواهيم كرد.
2. رواياتى كه اصل وجود امام مهدى(ع) را ثابت مى‏كنند و اين‏كه او از فرزندان حضرت فاطمه(س) است؛ به همراه بيان نام و ويژگيهاى ظاهرى ايشان و اين‏كه زمين را از عدل و داد آكنده خواهد ساخت. مجموعه اين روايات، بسيار بيشتر از حدّ تواتر است و وجود امام مهدى(ع) را به‏طور قطع ثابت مى‏كنند. با اين وصف، اين روايات در بحث تاريخ پس از ظهور، تنها اندكى براى ما سودمندند.
3. اخبارى كه به توضيح نتايج اجراى كامل دين اسلام و ثمرات فراوانى كه از عدالت حقيقى حاصل مى‏شود، مى‏پردازند؛ مانند رواياتى كه بر فراوانى ثروت در آن دوره دلالت مى‏كنند و يا رواياتى بدين مضمون كه: »انسان در آن زمان به دنبال كسى مى‏گردد كه زكاتش را به او بدهد ولى كسى را پيدا نمى‏كند.« و يا اين كه »در آن زمان كوهى از طلا از رود فرات سر برمى‏آورد (آشكار مى‏شود) « در صورتى كه آن را به وسعت كشت و كار و فراوانى خيرات تفسير كنيم.
اين دسته از روايات در منابع اهل سنت، پيوسته به نام مهدى(ع) و مسأله ظهور ايشان نيست ولى عقلاً و برهاناً امكان تحقق محتوا و مضمون اين روايات، جز در دوره پس از ظهور وجود ندارد؛ زيرا تا پيش از آن، امكان اجراى جهانى و عملى نمودن كامل آن نيست.
4. رواياتى كه با يادكرد از نام و عنوان »مهدى« به بيان مصالح و نيز برخى از ثمرات بزرگى كه بر ظهور امام مهدى(ع) مترتّب خواهد شد، پرداخته‏اند.
اگرچه در صحاح ستّه، ياد كردى از اين دسته روايات نشده ولى در منابعى همچون: مسند احمد بن حنبل و مستدرك حاكم و اربعين حافظ اصفهانى و...آمده است. بهترين مثال براى آن، روايتى است كه در اين منابع، با مضمون زير از پيامبر(ص) نقل شده است:
اين امّت (امت اسلامى) در روزگار او (امام مهدى(ع) از نعمتهايى برخوردار مى‏شوند كه هرگز سابقه نداشته است. ساكنان زمين و آسمان از مهدى(ع) خشنود خواهند شد.«
از اين دست روايات، بسيار است امّا در آنها كلّى‏گويى و تا حدودى ابهام وجود دارد. هرچند هم اين روايات، زياد باشد، تنها بخش كوچكى از اقسام چهارگانه روايات اهل سنّت را تشكيل مى‏دهد.
بخش دوم: روايات موجود در منابع اماميه، كه به نوعى با تاريخ پس از ظهور ارتباط دارند.
رويكرد فكرى حاكم بر اين روايات، معمولاً همان رويكرد قومى و مذهبى است. بدين ترتيب كه امام مهدى(ع) طبق آن نگاه مذهبى، به گفت‏وگوى با مخالفان مى‏پردازد و به‏خاطر آن مى‏جنگد و هم‏چنين بر آن اساس، امتحانات پيچيده‏اى را از ديگران به عمل مى‏آورد گويى كه در دنيا به غير از مسلمانان، انسان ديگرى وجود ندارد. آرى، اين سخنى منطقى است كه بگوييم امام مهدى(ع) مسلمانان را بر گرد محور »حق«ى كه به آن اعتقاد دارد، جمع خواهد كرد و مردم را بر آن اساس، امتحان خواهد نمود. ولى نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه به هرحال، تلاش آن حضرت، تنها معطوف به مسلمانان نخواهد بود؛ زيرا هم‏چنان‏كه پس از اين استدلال خواهيم كرد، دعوت او جهانى است و از سوى ديگر مى‏دانيم كه جمعيت غيرمسلمانان در ابتداى ظهور، چندين برابر مسلمانان است كه به همان دليل، زمين تا آن روز آكنده از ظلم و جور خواهد ماند. در اين‏صورت نتيجه مى‏گيريم سعى و تلاش امام(ع) و ياران خاص و مخلص‏اش كه معطوف به ساير نقاط جهان است، چندين برابر عنايت و تلاش ايشان در جهت مسلمانان يا دست كم به اندازه آن مى‏باشد.
اما اين كه سعى و تلاش امام براى مسلمانان چندين برابر سعى و تلاش ايشان براى غيرمسلمانان مى‏باشد - هم‏چنان‏كه منابع اماميه برآن دلالت دارد - امرى نامفهوم است.
شايد بتوان در روايات براى امثال اين رويكرد فكرى، توجيهات كافى آورد امّا به‏هرحال اين روايات درباره موضع امام(ع) در برابر غيرمسلمانان، مختصر و سربسته هستند. مهمترين توجيهاتى كه ممكن است در اين باره به عمل آورد، عبارت است از اين‏كه: اين روايات در واقع، بازتابى از شرايط سياسى، اجتماعى در زمان صدور آنها هستند. البته اين بدان معنى نيست كه اين روايات دروغ يا به صورت خاصّى، ساختگى مى‏باشند؛ (زيرا هر روايتى بر طبق روشى كه در جاهاى ديگر باز گفته‏ايم، منطق خاّص خودش را دارد.) بلكه مراد آنست كه به دليل شرائط ظالمانه و تنگناها و سختيهاى وارد شده از سوى حكام اموى و عباسى، كه اصحاب ائمه(ع) با آن دست به گريبان بودند، در ميان شيعيان چنين انعكاس يافته بود كه امويها و عباسيها، نماينده ساير مذاهب اسلامى‏اند. از اين رو بود كه به مسايل مذهبى، بيش از حدّ واقعى‏اش پرداخته مى‏شد و بدين‏جهت هواداران ائمه(ع) بيش از جهات ديگر، نياز داشتند كه به مدد ائمه معصومين(ع)، روحيه خويش را بالا ببرند. براى اين هدف، راهكارهايى را در نظر گرفتند. از جمله مهم‏ترين آنها عبارت بود از: اعلام مواضع امام مهدى(ع) در اين مورد (مسائل مذهبى) و ساكت شدن از بيان ساير مواضع و كارهاى ايشان كه ارتباط زيادى با آن مسائل نداشته، گرچه ممكن است كه در حكومت جهانى آن حضرت از اهميت بالايى نيز برخوردار باشد.
مى‏توان گفت جامعه آن زمان نتوانست اين رخنه و فضاى خالى را كه در روايات بر جاى مانده بود، به خوبى هضم نمايد؛ زيرا اين روايات، عمق و گستره‏اى جهانى داشت و مردم در زمان صدور اين روايات، قادر به فهم كامل آن نبودند و بر طبق قانون »كلّم الناس على قدر عقولهم«، امامان معصوم(ع) نمى‏توانستند درباره جهانى بودن حكومت امام مهدى - با وجود اهميت زياد آن - به تفصيل سخن بگويند.
به هر حال، اين مشكل (مشكل چهارم) واقعاً چاره‏اى ندارد و در روايات درباره روابط امام(ع) با غير مسلمانان، جز مطالبى بسيار اندك چيزى نيامده است.
مشكل پنجم: نقص شخص پژوهشگر؛ به آن دليل كه او تنها نماينده يك مرحله از مراحل متعدد رشد و بالندگى انديشه اسلامى است.
براى روشن شدن اين مطلب، نكاتى آورده مى‏شود:
نكته اول: مفهوم انديشه اسلامى، در دو سطح مستقل مطرح مى‏گردد:
سطح اول: انديشه اسلامى به عنوان مجموعه‏اى از حقايق و قوانين آن‏چنان كه خداوند متعال و پيامبر او و ائمه(ع) آن را معرفى كرده‏اند. اين همان انديشه برتر اسلامى و طرح و برنامه كامل و عادلانه براى زندگى انسان است.
سطح دوم: آن انديشه اسلامى كه علماى اسلام و متفكران مسلمان در طول اعصار مختلف مطرح ساخته‏اند.
اين انديشه كه حاصل تبليغات و روشنگريهاى شارع مقدس در كتاب و سنّت است تا حدّ فراوانى، برگردان و حكايتى از سطح اول و برآمده از آن است.
هدف اساسى آن است كه امّت اسلامى را از طريق تمرين و دقت‏ورزى در سطح دوم - كه نمادى از سطح اول است - بتوان براساس فهم و اطاعت‏پذيرى از سطح اول، تربيت كرد. و امّت اسلام، نسل در نسل بايد اين ترتيب رإ؛: تدريجاً به‏عهده بگيرد.
انديشه اسلامى همواره در سطح دوم خود، در راه رشد و تعميق هر چه بيشتر قرار دارد و از اين رو درست است كه گفته شود: هر يك نسل يا چند نسل از امت اسلامى، نمادى است براى يك مرحله از مراحل سير انديشه اسلامى كه همواره در حال رشد و بالندگى است. و بايد اعتراف كرد كه انديشه اسلامى هنوز به كمال خود نرسيده و حتى پاره‏اى از مسائل وجود دارد كه اصلاً به آنها پرداخته نشده است؛ هم‏چنان‏كه بر پژوهشگران اين حوزه، پوشيده نيست.
نكته دوم: از اين همه، نتيجه مى‏گيريم: هر محقق و انديشمندى، به طور طبيعى، فرزند زمانه‏اى است كه در آن زيست مى‏كند و هر چند هم نبوغ و استعداد فراوانى داشته باشد، نمى‏تواند زمان را درنوردد و مدعى شود كه به سطح اوّل انديشه اسلامى رسيده يا ادعا كند كه او از درجه بيدارى و فرهنگى‏اى كه نسلهاى آينده اسلامى از سطح دوم برخوردار خواهند شد، بهره‏مند است؛ همان فرهنگى كه بر اساس كشف اشتباهات گذشته و ترميم و پركردن رخنه‏هاى موجود در آن، سرپا مى‏ايستد.
در اين صورت هر پژوهنده‏اى، به عنوان نماد يك مرحله از مراحل رشد انديشه اسلامى، به طور طبيعى و ذاتى، داراى اين نقص است كه نمى‏تواند از مرحله مخصوص به خودش، عبور كند و بگذرد. در حالى كه امام مهدى(ع) - با وجود فرهنگها و افكار و قوانينى كه در هنگام ظهورش، همه‏جا را فرا گرفته - نماد و نماينده سطح اول انديشه اسلامى است كه به‏طور كامل سطح دوم را به صف سطح اول رسانده و پيوند مى‏زند؛ همچنانكه اخبار اماميه بر اين مطلب، تصريح كرده‏اند و ديگر مذاهب اسلامى هم معترفند كه امام مهدى(ع)، اسلام را همان‏طور كه پيامبر(ص) عرضه داشته، پياده خواهند نمود.
مشكل از اينجا سربرمى‏آورد كه پژوهنده‏اى بخواهد به آنچه فراتر از عصر و زمانه خويش است، بينديشد و بخواهد به حقيقت فردى كامل و جامعه‏اى عادلانه دست يابد.
نكته سوم: پس از آنكه با گسستها و مشكلاتى كه در اخبار تاريخ پس از ظهور وجود دارد، آشنا شديم، ناچار هستيم آنها را به كمك اصول شناخته شده اسلامى در چند زمينه زير حل و رفع نماييم:
1. در زمينه فهم متون به طور عام؛
2. در زمينه درك تعبيرات رمزى و تأويلى؛
3. در زمينه تلاش براى شناخت رويكردهاى عمومى كه امام مهدى(ع) بر آن اساس در دو عرصه اجتماعى و قانون‏گذارى، حركت خواهند كرد؛
4. در زمينه ترجيح بعضى متون‏روايى بر بعضى ديگر؛
... و ساير زمينه‏ها.
پس از بيان اين نكات سه‏گانه به وضوح روشن مى‏شود كه هر پژوهشگرى به ميزان بهره‏منديش از فرهنگ اسلامى و به مقدار رشدى كه انديشه اسلامى در عصر او پيدا كرده است، خواهد توانست كه اين رخنه‏ها و فضاهاى خالى را پر سازد ولى امكان ندارد كه وى به عين شرايط و وضعيت موجود در زمان پس از ظهور - با همه ژرفا و گستره‏اش - برسد؛ به‏ويژه آنكه در شمارى از روايات آمده است كه امام مهدى(ع) امرى جديد و كتابى جديد و حكومت جديدى را خواهد آورد.
شايد از روشن‏ترين مثالها براى اين موضوع، مطلبى باشد كه ابن عربى در كتاب فتوحات مكيه (ج3، ص 327 به بعد) درباره تاريخ پس از ظهور، بيان نموده است. او گمان برده كه امام مهدى(ع) دست به قيام خواهد زد در حالى كه نه دستيارانى دارد و نه قانونى (جديد) را خواهد آورد.
در واقع او به اندازه سطح تفكر اسلامى‏اش، سخن گفته و ما اينك - پس از تعمق در انديشه اسلامى - آن سخن را در نهايت ناآشنايى و پيچيدگى مى‏يابيم.
اين مشكل (مشكل پنجم) تنها در بحث از تاريخ پس از ظهور، چهره مى‏نمايد وگرنه در بحث از تاريخ غيبت صغرى و كبرى، اين مشكل وجود ندارد؛ زيرا آنها حوادثى هستند كه سپرى شده‏اند يا در حال سپرى شدن مى‏باشند و ابعاد و جوانب آنها معلوم است و هر انديشمند اسلامى مى‏تواند مباحث آنها را سامان دهد ولى بحث تاريخ پس از ظهور چنين نيست؛ زيرا محققين و پژوهشگران از درك ژرفاى حقيقى آن دوران ناتوانند.


پي نوشت :
1 . اين صرفاً يك فرض است وگرنه هم‏چنان كه در تاريخ غيبت كبرى (ص501 به بعد) گفته
و استدلال آورده‏ايم، غيبت طولانى امام(ع)، در تكامل رهبرى ايشان و تعميق اقدامات
عادلانه‏اش در روز موعود، مؤثر است.

2 . اثباتى كه در تاريخ پس از ظهور بدان نيازمنديم با اثباتى كه در تاريخ غيبت كبرى
بنا نهاده‏ايم (ص208) فرق دارد. زيرا اثباتى كه در تاريخ غيبت كبرى مدنظر مى‏باشد
براساس رد هرگونه خبر واحد شكل گرفته كه آن را »سخت‏گيرى سندى« نام نهاده‏ايم زيرا
در آنجا به امثال خبر واحد نياز نداريم اما در اينجا (بحث تاريخ پس از ظهور) سخت
بدان نيازمنديم زيرا شمارى از حوادث، تنها با خبر واحد نقل شده است و ما براى حفظ
زنجيره كلى حوادث به آن نياز داريم و اين تفاوت، نتايج ملموسى را به دنبال خواهد
داشت كه بعد از اين مى‏آيد.

3 . ر.ك: تاريخ الغيبة الصغرى؛ ص28 به بعد و ص46 به بعد.

4 . تاريخ الغيبة الصغرى؛ ص24 به بعد.

5 . همان؛ ص42 به بعد.

6 . همان؛ ص212 به بعد.
مترجم: حسن سجادى‏پور

         بنيانگذار مهديه تهران


حجت الاسلام والمسلمين شهيد حاج شيخ احمد کافي


         برنامه های ندبه و کمیل

دعاي کميل و ندبه ارديبهشت ماه 1403


جدول کامل برنامه ها...

         واريز آنلاين به حساب مهديه

         گالري صوتي

قرائت دعاي ندبه 1403/1/31

سخنراني دعاي ندبه 1403/1/31

قرائت دعاي کميل 1403/1/30
بيشتر...

         مجلات


         ارتباط با ما

درباره ما

 نام
 Email
متن
 

         اشتراک

 نام
 Email